عشق را هرکس کند معنا، معما می شود
صد هزاران نکته در این واژه پیدا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
هرکسی از ظن خود نامی نهد او را و لِیک
درمصاف عشق بازی، مشت ها وا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بحر ناپیدای او را کس نداند عرض و طول
بی خبر از وادی عشق، غرق دریا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
جمله میبینند خود را لایق جولان عشق
مدعی هم چاره را از عقل جویا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
راه عشق و جاده عقل نیستند همراستا
کس نداند این حقیقت، زود رسوا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
عاشق دلداده را باشد سری پر شور و شر
وانگهی عاقل اسیر بیم دریا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
در مرام عاشقان سنجیدن و تحلیل نیست
هر که با تحلیل آید سخره ی ما می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
"گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن"
بشکنی چون این قفس را جمله معنا می شود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
مانع پرواز ما جز قالب بی روح نیست
آن که دانست این معما، نیکْ عقبی، می شود
حشمت الله محمدی (بی همراز )