گریزان وهراسانی،چرا اینگونه حیرانی؟
هدف را در چه میبینی؟ که این گونه شتابانی
*************************
بیا لختی تٱمل کن! به رفتارت تعقٓل کن!
نمی خواهی فرودآیی از این مرکب که تازانی؟
*************************
نیاکان را نگاهی کن! جهان را در نوردیدند
چه حاصل بود آنان را به جز مشتی پشیمانی؟
*************************
عجولان با طمع ورزی ز خوانِ داده بگذشتند
قناعت چون ز کف دادی، تو از خیل حریصانی
*************************
گر آرامش رفیقت نیست چه سود از گنجِ روی گنج
شود روزی نصیبِ غیر، تو هم چون یک نگهبانی
*******************************
بیا با خود رفاقت کن ،به داده شکرِخالق کن
پناهت چتر حق باشد، چه غم از سیل و طوفانی؟
*******************************
نشاید حال تو گردد به حالی احسن اما گر
ولع در نفس سرکش با ورع همراه گردانی
*******************************
شنیدی لاتَخَف را ، پس دل و جانت بدو بسپار
چو دلدادی به تقدیرش، به لا تَحزَن، تو شایانی
*******************************
حشمت الله محمدی (بی همراز)