کی رسد زین قفسِ تنگِ تن آزاد شوم
طَیَرانی زده و از ته دل شاد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
بروم تا سرِ قاف و بزنم چنگ و رباب
بر سرِ جورِ زمان یک تنه فریاد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شِکنم قاعده ی عرفی و مقیاس ادب
گذرم از منیت، بار دگر زاد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اهل دل را خبر از باد بهاران بدهم
بهر افسرده دلان، نغمه ی آباد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
بنشینم به سر شاخه ی آن سرو بلند
چوقفس شکستگان خُرّم وهیراد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
بزدایم ز دل غمزدگان ظلمت و غم
سوی بیدادگران بارقه ی داد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
پرکشم در پی دلدار و روم تا بر دوست
در گلستان جهان، همدم شمشاد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
بیستون را بشکافم ز پی چشمه ی جان
در پی وصل تو هم پیشه ی فرهاد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
این نه رویاونه خواب، اوج شعور وحَضَر است
گر از این تن گذرم یکسره آزاد شوم
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
حشمت الله محمدی ( بی همراز) همدان ،زمستان ۱۴۰۲