در ظلمتی افتاده ام ، می جویم آن مهتاب را !
چون من نداند هیچکس، قدر هوای ناب را
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
پابند مهرش بودهام و از داغ عشقش سودهام
مشتاق اهدای تنم ، ِبستان ز من این قاب را!
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
دور جهان را گشتهام، آمالها را هشته ام
چشمان رنجیده دلان، کی میپذیرد خواب را؟
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
در این بیابان بلا ،حکمت چه باشد این جفا؟
ای دادرس از رحمتت، بگشای دیگر باب را!
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
اندر میان موجها از قعرها تا اوجها
نوحی بباید تا کِشد، این رفته در غرقاب را
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
مشتاق دیدار توام ،هر سو ببارد درد و غم
چون میتوان ناکام کرد، یک عاشق بیتاب را؟
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
از ماه رویان باختیم ،وز چهرهشان بت ساختیم
بر حال این تشنه لبان، دعوت کنید میراب را
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هر دم که گردم هوشیار ،از زخمهای روزگار
بینی به جای اشکها، بارانی از خوناب را
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هرجا به دنبالم کشید، بر قامتم پیله تنید
آخر نکرد مهمان خود ،یک میوه ی خوشاب را
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
دیگر گذشت وقت صیام،از ماه نو آمد پیام
ای ساقی بگرفته جام ،برکش شراب ناب را
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
از بس که طنٌازی کند ، با روح من بازی کند
ترسم رباید از کفم هم دین و هم محراب را
حشمت الله محمدی ( بی همراز)